زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

روزهای سخت نوزادی

1394/9/4 14:28
نویسنده : miss.azar
56 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم عاشقتم،تو این دو هفته گذشته به مامان منصوره خیلی سخت گذشت،همه این سختیا فدای یه تار موت.

شما خیلی حالتون بد شده بود و مرتب اسهال داشتین ولی نه خبری از تب بود و نه استفراغ،دکتر براتون آزمایش ادرار نوشت که وقتی جواب رو گرفتیم نشون میداد شما عفونت ادراری شدید دارین،من خیلی ناراحت شدم چون دیگه واقعا طاقت دارو خوردن و بستری شدن شما رو نداشتم،با تجویز دکتر سفکسیم رو دو روز خوردین ولی کشت ادرار جواب نداد و منم دارو رو قطع کردم و دوباره ازمایش گرفتم و اینبار بردم یه ازمایشگاه معتبر،و نتیجه ازمایش این بود که دختر گل مامان هیچ مشکلی نداره.از این به بعد هم به خودم قول دادم دیگه هیچوقت هیچوقت شما رو به اون ازمایشگاه نبرم.

روز به روز بزرگتر میشی دخترم و منم روز به روز عاشقتر میشم اونم عاشق ثمره زندگیم.

عادتای خیلی خاصی پیدا کردی وقتی میخوای بخوابی نمیدونم سرت رو چه جوری میذاری که گردن و سرت از بدنت عقبتر میفته درست مثل رقیه خاله صدیق! قربون اون خنده هات بشم عزیزم،چند روز پیش داشتم پوشکتون رو عوض میکردم که ناخوداگاه سرفه کردم و شما خندیدین یکی دو بار دیگه هم سرفه کردم و دیدم عزیز دلم داره قهقهه میزنه منم از فرصت استفاده کردم و هی الکی سرفه کردم و هی شما خندیدین فیلم هم ازت گرفتم.

دیگه اینکه دو هفته پیش مامان فاطمه پاش پیچید و پاش شکست و گچ گرفتیم،تعمیر خونه و تنها بودن من و نرسیدن به شما و بابا میثم و پای گچ گرفته مامان فاطمه منو واقعا سردرگم کرده نمیدونم به چی برسم دخترم.میدونم دارم برای شما کم میذارم ولی قول میدم جبران کنم برات.

الان هم که خوابیده بودی توی خواب عطسه کردی و یه کم خودتو جابجا کردی.و چشماتو باز کردی و داری خودت با پتوت بازی میکنی وآرومی!اینم یکی از اخلاقای خاص شماست.

امروز که روز عید بود و اول ربیع الاول بودش خاله عصمت زحمت کشیدن و شما رو بردن حموم و منم به مناسبت این ماه عزیز لباس نو که یکی از اشناها براتون کادو اورده تنتون کردم.لباس طرح باب اسفنجی و پاتریک داره روش و دخترم خیلی نمکی شدی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)