زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

شعر جالب یک بچه آفریقایی با استدلال شگفت انگیز

این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال ۲۰۰۵ شده . توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره. ***************** وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم و تو، آدم سفید وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی و وقتی می میری، خاکستری ای و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟ ...
3 اسفند 1390

دانشگاه دیگه مزه نداره....

الان مدت زیادی میشه که دلم برا وبلاگم و خاطراتی که قبلا مینوشتم تنگ شده . دیگه علاقه ای به رفتن دانشگاه و ماندن در خوابگاه ندارم.یه وقتایی به خودم میگم نکنه اشتباه کردم و این رشته رو انتخاب کردم اما دوباره خودم رو گول میزنم و میگم این بهترین رشته ای بود که من میتونستم انتخابش کنم. جو کلاس تو این ترم خیلی عوض شده بچه ها به هم خیلی نیش و کنایه میزنن وبدتر از همه اینه که تازه از دست کنکور لعنتی خلاص شدیم بهمون میگن باید واسه ارشد خودتون رو آماده کنید آخه یکی نیست بگه بذار خستگی اون کنکور از تنمون بیرون بره بعد از ارشد برامون بگید.... چرا به کنکور گفتم لعنتی؟؟؟اون که لعنتی نبود این فضایی که واسش درست کردند لعنتی بود مگه نه؟؟؟ الان حا...
26 بهمن 1390

آن چنان که خودش خواست

مرا کسی نساخت.                           خدا ساخت,                           نه آنچنان که " کسی می خواست" که من کسی نداشتم, کسن خدا بود,                           کس بی کسان. او بود که مرا ساخت,                          آن چنان که خودش خواست                         نه از من پرسید و                        نه از آن "من دیگر"م.                                                         "دکتر شریعتی"
7 بهمن 1390

"من او"

درویش مصطفی گفت: تنها بنایی که اگر بلرزد محکم تر می شود دل است دل آدمی زاد.... باید مثل انار چلاندش تا شیره اش در بیاید.... حکما شیره اش هم مطبوعه....
17 دی 1390

امان از دانشگاه....

سلام به همه دوستان گلم. میدونم ناراحت شدید از اینکه حدود یه ماهی نبودم اما چی کار کنم دانشگاهه دیگه.... فکر نمی کردم درسامون تا این حد سنگین باشه شنیده بودم علوم پایه سخته اما نه اینقدر سخت.... البته ما که زیاد درس نمی خونیم یعنی خوابگاه نمی ذاره که به درسامون برسیم اما زندگی خوابگاهی سخت و دلنشینه. بچه های کلاسمون خیلی باحال هستند. از وقتی که اومدم رفتم تو فکر زدن وبلاگ برا  کلاس اما نمیدونم نظر بچه ها چیه؟ یه خبر داغ هم اینه که قرار گذاشتیم از قربان تا غدیر رو تعطیل کنیم امیدوارم که عملی بشه یعنی میشه حدود ۱۲ روز. اونوقت تو این فرصت میتونم ماشین رو بگیرم و از این بابت خیالم راحت میشه... وای اگه بشه چی میشه.... امروز بعدازظهر کلا...
2 آبان 1390

رفتن....

وقتي عنوان رو نوشتم ياد اين جمله افتادم" هر رفتني رسيدن نيست اما براي رسيدن چاره اي جز رفتن نيست." سلام همگي خوبيد؟؟ اينجا كه خيلي خبره يه جورايي دلهره عجيبي دارم اما نبايد زياد بترسم امروز بعد از پرداخت الكترونيكي هزينه خوابگاه ديدم اسامي هم اتاقي هام جلوم اومد و به ترتيب: زهرا, عاطفه,... شوكه شدم آخه قرار بود فردا همراه يكي از رفقا بريم كه مثلا دو تايي تو يه اتاق باشيم .... فردا بايد صبح علي الطلوع از خواب بيدار بشم يعني ساعت 5 . واي كه چقدر خسته ام از بس امروز و ديروز يه چيزي گذاشتم تو كيف و يه چيز ديگه ازش برداشتم اين داداش هم كه خدا عمرش بده فقط بلده بگه تو نميذاري من درس بخون...
29 شهريور 1390

انتگرال

یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدردنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!! خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداریتعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه !! میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه ...! بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکتکنید! این بنده خدا هم شرکت می کنه !! یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پایتخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه! تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نهکه می بینه همه دارن داد می زنن : انتگرال بگیر   ...
25 شهريور 1390

عشقبازي به همين آساني است...

عشق بازی به همین آسانی است... که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کارهمواره باران با دشت برف با قله کوه رود با ریشه بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه ای با آهو،برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم وشب و روز و طبیعت با ما   عشقبازی به همین آسانی است... شاعری با کلماتی شیرین دست آرام و نوازش بخش بر روی سری پرسشی از اشکی وچراغ شب یلدای کسی با شمعی و دل آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی   عشقبازی به همین آسانی است... که دلی را بخری ...
21 شهريور 1390

نتيجه نهايي

سلام به همگي جلوي تلويزيون بودم كه اخبار اعلام كرد كمتر از چهار ساعت ديگه پرونده كنكور 90 بسته ميشه .... دلم هري ريخت. همه بدنم شده بود مثل يه تكه يخ. اما هنوز بايد صبر ميكردم حداكثر چهار ساعت. يكي از دوستان گرامي پيام داد بريم عروسي منم از خدا خواسته برا همين قبول كردم اما بايد بگم اين سخت ترين عروسي عمرم بود.... ساعت 12 سريع خودمو رسوندم پاي كامپيوتر اما هنوز خبري نبود.... يه دفعه ديدم رو سايت نوشته نتايج نهايي صبح روز يكشنبه ساعت 8 اعلام ميشه. ديگه هر چي از دهنم دراومد نثار سازمان سنجش محترم كردم ..... تا ساعت دو بيدار بودم كه چشام سنگين شد و خوابم برد با صداي تك دوست گرامي پريدم كه پيام داد "اومد" رفتم جلوي كامپيوتر فقط خدا خدا ...
20 شهريور 1390