زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

رفتن....

1390/6/29 22:10
نویسنده : miss.azar
43 بازدید
اشتراک گذاری
وقتي عنوان رو نوشتم ياد اين جمله افتادم" هر رفتني رسيدن نيست اما براي رسيدن چاره اي جز رفتن نيست."

سلام

همگي خوبيد؟؟ اينجا كه خيلي خبره

يه جورايي دلهره عجيبي دارم اما نبايد زياد بترسم امروز بعد از پرداخت الكترونيكي هزينه خوابگاه ديدم اسامي

هم اتاقي هام جلوم اومد و به ترتيب: زهرا, عاطفه,... شوكه شدم آخه قرار بود فردا همراه يكي از رفقا بريم كه

مثلا دو تايي تو يه اتاق باشيم ....

فردا بايد صبح علي الطلوع از خواب بيدار بشم يعني ساعت 5 . واي كه چقدر خسته ام از بس امروز و ديروز يه

چيزي گذاشتم تو كيف و يه چيز ديگه ازش برداشتم اين داداش هم كه خدا عمرش بده فقط بلده بگه تو نميذاري

من درس بخونم , تو نميتوني بري اونجا,  اصلا دووم نمياري و فقط دوست داره پسر بودن خودش رو به روم بياره

مامان منم كه پسر دوست , فقط حرف گل پسر رو قبول داره.... من و مامان هم از ديروز تا حالا همش دهن به دهن ميشيم اي خدا جون.... امروز دوباره از خدا خواستم كاش بابام سالم بود. اون 

پسر ته تغاري هم هميشه هر جا خواسته رفته الان هم همراه خالم مشهده.... واي كه دلم برا شيطوني هاش

تنگ شده من موندم چه جوري ميخوام دوري اين خونواده گرامي رو تحمل كنم.


دلم برا دوستام خيلي تنگ شده اصلا باورم نميشد يه روزي از هم جدا ميشيم كاش حداقل پنج تايي مون با هم بوديم

ميخوام وقتي برگشتم از دانشگاه بنويسم.....

راستي فردا شب يه عروسي داريم .... خوشحالم....

عمو جون دلم برات يه ذره شده بعد ثبت نام بهت زنگ ميزنم...

پی نوشت: نتایج نهایی هم اومد یعنی کارنامه های نهایی الان که میبینم یه کم دودل شدم اونم بین

چند رشته صنایع غذایی و علوم آزمایشگاهی و روان شناسی بالینی... اما مامانم میگه همین رشتت

خیلی خوبه و شهرش هم عالیه. میخوام به عموم ایمیل بزنم و نظرش رو بپرسم اما مطمئنم که میگه

همین رشته عالیه.

فردا شب دارم میرم و معلوم نیست کی برگردم  تنها مشکل اینه که دیر وقت میرسم خوابگاه یعنی

حدودای ۱۲ شب. امیدوارم هم اتاقی هام ناراحت نشن.

تازگی ها از هر چی دکتره متنفر شدم دلیلشو نمیدونم اما چرا شاید دارم حسودی میکنم .....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)