زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

زبان سرخ

نمیدونم شاید شنیده باشید اما اگه نشنیده اید  حالا بشنوید که میگن " زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد" حالا اینکه این مورد رو کجا به کار میبرن , امیدوارم که شما بدونید اخه من نمیدونم ؟ مثلا اگه یه جایی حقت رو بخورن تو نباید لب به اعتراض باز کنی چون این زبان سرخ , سر سبز گرامی تو رو بر باد میده. بعد اون موقع باید حقت رو بخورن و یه لیوان آب هم روش اما تو فقط باید از دور نظاره گر باشی...سخت نیست که ... خیلی هم راحته چون اگه خدای نکرده بخوای یه تذکر کوچیک بدی اون موقع باید منت یه جماعت رو بکشی و التماس کنی و به غلط کردن بیفتی تا بلکه الان که کارت گیر اون شخصیت حق خوره , حل بشه.... و اما اگه بخوای حرفی بزنی کارت خیلی سخته ها مثلا اگه استاد د...
23 فروردين 1391

No عنوان....

دیدم که بهار اومده و سال جدید هم آغاز شده گفتم یه دستی به سر و روی وبلاگم بکشم حداقل بعد از 20 روز خوشکل و تر و تمیز بشه... الان که اومدم دانشگاه کمتر آپ میکنم اما بهتون حتما سر میزنم خواهشا ناراحت نشید... هوا اینجا خیلی گرمه... خدایا... ...
21 فروردين 1391

اون بالا بالاها بشین!

یه کلاغ روی یه درخت نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد.یه خرگوش کلاغ رو دید و ازش پرسید:منم می تونم مثل تو تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی! خرگوش روی زمین , کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... یهو یه روباه پرید و خرگوش رو گرفت و خورد. می دونی منظورم از اون بالا بالا ها چی هست که؟...فقط اون بالا بالا ها بشین. پ.ن: امشب عروسی یکی از دوستام بود مبارکش باشه...حداقل فایدش این بود که تونستم دو تا از دوستام رو ببینم. ...
6 فروردين 1391

"رنگ سال..."

میگویند رنگ سال رنگنارنجی است میگویند رنگ آجری است که به سوینارنجی می رود دنیاهمین گونه است برحسبشرایط رنگ عوض می کند برگ سبزمی شود،نارنجی می شود،زرد می شود آفتابزرد است وگاهی سرخ آسمانآبی هم،گاهی دلش می گیرد و خاکستری می شود ولییادت باشد تو به هررنگ که در آیی در نگاهمن رنگخدایی... پ.ن: سال نو همگی مبارک ....همین... ...
28 اسفند 1390

شب سوت و کور ما...

به اصطلاح امشب چهارشنبه سوری بود حالا نمیدونم سوری یا صوری؟ اما چون به معنی جشنه حتما دیگه سوریه... حال میکنم جایی که اومدم واقعا دانشگاهه احتمالا سفره عید رو همین جا توی کلاس دکتر امام زاده پهن کنیم و استاد گرامی ما هم از انواع ملکول های بیو شیمیایی هفت تا سین انتخاب میکنه و سال ما هم به خوبی و خوشی تحویل میشه. توی کریدور 20 اتاقه ما که حدود 120 نفر رو جا میده تنها 3 اتاق درش باز مونده و درست 11 نفر در این برهوت حضور دارن اما از امشب بگم که کلی هیجان داشت .... دوستان گرامی که طی بازی کاملا با هیجان و پرشور "وسط بازی" مهتابی کریدور رو خرد خرد کردند که انشاالله آخر ترم ودیعه 50 هزار تومنی ما پرید... و مراسم آتش بازی بسیار بسیار ه...
23 اسفند 1390

از مردم دنيا سوالي پرسيده شد و نتيجه آن جالب بود سؤال از اين قرار بود:

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است نظر خودتان را راجع به كمبود غذا در  ساير كشورها صادقانه بيان كنيد؟ و جالب اینکه كسي جوابي نداد چون در آفريقا كسي نمي دانست 'غذا' يعني  چه؟ در آسيا كسي نمي دانست 'نظر' يعني چه؟ در اروپاي شرقي كسي نمي دانست 'صادقانه' يعني چه؟ در اروپاي غربي كسي نمي دانست 'كمبود' يعني چه؟ و در آمريكا كسي نمي دانست 'ساير كشورها' يعني چه؟ ...
19 اسفند 1390

فرشته ای که بالاشو گم کرده!

خدایا دوست دارم انقد تو حیاط قلبم بازی کنم هی دلمو بندازم حیاط خونه بغلی آخه اونجا خونه ی خودته خدا جونم بعد بیام در بزنم دربزنم در بزنم بگم میشه دلمو بهم بدی ولی دوست دارم دلمو اونقدر اونطرف ترپرت کرده باشم که وقتی میام بهم بگی بیا برو خودت بردار منم برمو دیگه برنگردم.... ...
15 اسفند 1390

دنیای این روزای من

میگم خسته شدم. میگن واسه چی؟ مگه نمیخواستی  درس بخونی و به جایی برسی... یادمه همیشه تو انشاهای دبستانم درباره اینکه میخواستی چیکاره شوی همیشه مینوشتم متخصص قلب. وقتی رفتم راهنمایی سطح توقعم انگار اومد پایین. مینوشتم معلمی شغل انبیاست و مثلا میخواستم معلم بشم اما وقتی رفتم دبیرستان و رسیدم به انتخاب رشته دو دل شدم... اصلا انگار دیگه آینده ای برام وجود نداشت از سر ناچاری رفتم تجربی. حالا موندم فقط من اینجوری بودم  اما میبینم نه...همه بودن ...همه وقتی دبستان بودیم میخواستیم خلبان, مهندس, پلیس و و و و....  بشیم .اما فقط تعداد اندکی باقی موندن. آخه چرا؟مشکل از موضوع انشا بود یا از رویا پردازیهای کودکا نه ما و یا شاید نه...چطوره این رویا...
13 اسفند 1390