زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

دانشگاه دیگه مزه نداره....

1390/11/26 16:31
نویسنده : miss.azar
19 بازدید
اشتراک گذاری
الان مدت زیادی میشه که دلم برا وبلاگم و خاطراتی که قبلا مینوشتم تنگ شده . دیگه علاقه ای به رفتن

دانشگاه و ماندن در خوابگاه ندارم.یه وقتایی به خودم میگم نکنه اشتباه کردم و این رشته رو انتخاب کردم اما

دوباره خودم رو گول میزنم و میگم این بهترین رشته ای بود که من میتونستم انتخابش کنم.

جو کلاس تو این ترم خیلی عوض شده بچه ها به هم خیلی نیش و کنایه میزنن وبدتر از همه اینه که تازه از

دست کنکور لعنتی خلاص شدیم بهمون میگن باید واسه ارشد خودتون رو آماده کنید آخه یکی نیست بگه بذار

خستگی اون کنکور از تنمون بیرون بره بعد از ارشد برامون بگید....

چرا به کنکور گفتم لعنتی؟؟؟اون که لعنتی نبود این فضایی که واسش درست کردند لعنتی بود مگه نه؟؟؟ الان

حاضرم برگردم به خوشی های دوران پیش.... به فضای لعنتی کنکور ....به  اون هندونه ای که روز آخر بچه ها

آوردن تو مدرسه و

خوردیم...به اون ظهر هایی که پشت در مدرسه منتظر ناهار بودیم , به اون تکه هایی که آقای مجرک کنار در

بهمون میگفت...به اون امیدهایی که آقای برزگر بهمون میداد....

دیگه الان دلم برای در و دیوار کلاس 204 هم تنگ شده....دلم برای روزشماری هایی که برای کنکور میکردیم و

روی تخته مینوشتیم هم تنگ شده.....98روز مانده به کنکور....43روز.... 12روز .... فردا کنکور داریم دعامون

کنید...

ولی تا جایی که من یادمه دو روز قبل از کنکور از مدرسه اومدم و دیگه به اون روزا برنگشتم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)