زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

یه دونه دخترم

1394/10/19 11:55
نویسنده : miss.azar
162 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازنین من فدای اون لبای کوچولوت  بشم که همیشه منتظری با کوچکترین صدایی  بخندی و همه رو خوشحال کنی.مامان منصوره که غش میکنه واسه اون خنده هات،تو خونواده بابایی هم معروف شدی به دختر خوش خنده و خوش اخلاق. و من اینجا خیلی خوشحالم که دختری دارم با لبخنداش همه رو شاد میکنه.

نفس مامان الان کاملا متوجه مسائل دور و برت هستی،هر مردی رو که میبینی دوست داری بری تو بغلش از بس بابا میثم شما رو بغل کرده و تو خونه چرخونده و نازتون شده.دیروز که خونه مامان رباب رفته بودیم تا عمو سعید و عمو محسن رو دیدی سریع اولش یه لبخند و یه ذوق زدی که این یعنی من الان میخام بیام تو بغلت.اونا  هم با کما میل بغلتون کردن و شما اون بالا بالاها به ما میخندیدی!

اینم بگم دختر نازم تمرکزت خیلی بالاست،وقتی رو یه چیزی زوم میکنی و میری تو عمقش هر چی هم صدات میزنیم اصلا توجه نمیکنی،باید خودت خواسته باشی تا برگردی.

خونه خودمون که میریم واقعا برای من سخت میشه که هم به کارام برسم و هم کنار دختری باشم.دوست دارین که همش تو بغل مامان باشین یا مامان براتون شعر بخونه و باهاتون حرف بزنه واگه خودم هم بشینم کنارتون خیلی آروم خودت با خودت بازی میکنی و میغلتی و آواز میخونی ولی خدا نکنه مامان بخواد بره تو اشپزخونه،اون وقته که طاقت دوری مامان رو نداری و اولش با نق نق و بعدش با گریه احساست رو بیان میکنی و مامان مجبور میشه بیاد دختر نازشو بغل کنه و از دلش در بیاره.

از پیشرفتات بگم که الان با اینکه پنج ماه و هفت روزته ولی میخای بشینی منم یه وقتایی میذارم تا بشینی خودت برا چند ثانیه میتونی خودت رو نگه داری ولی بعدش دیگه نه از یه طرفی میفتی منم احساس میکنم به کمرت فشار میاد نمیذارم بشینی.ولی الان که ناخن پاهات حنا داره چون میخای با ناخن پات بازی کنی و نگاهشون کنی خم میشی و میشینی.

همیشه دوست داری پاهات رو به یه جایی فشار بدی و باهاشون بازی کنی حالا هر جا میخاد باشه مبل باشه یا پاهای مامان.

زندگی مامان دووووست دارم دخترکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)