زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

دختر زرنگ مامان

1394/12/26 20:27
نویسنده : miss.azar
197 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم،خانوم طلای من این رورا اینقدر درگیر گذر زمان شدم که نمیفهمم چجوری داری بزرگ و بزرگ تر میشی دیگه مثل اون روزای اول تولدت نیست که من هر روز چندین و چند بار میشمردم تا ببینم الان دقیقا چند روزته،الان اگه یه کسی ازم بپرسه چند وقتشه،فقط به گفتن ماه بسنده میکنم و زیاد کاری به روزش ندارم،اینا همش به خاطر کارای شیرینی هست که تو برام انجام میدی. ولی بگم حواسم هست که چه کارایی رو انجام میدی و دقیقا روزش رو یادداشت میکنم:

اولین دست زدنت و بای بای کردنت:هفت ماه و سه روزگی

اولین چهار دست وپا رفتنت:هفت ماه و شش روزگی!!البته قبل از این هم یکی دو بار میرفتی ولی مداوم نمیتونستی بری که خدا رو شکر دیگه الان میتونی.

اولین باری که با دست گرفتن به مبل خودت ایستادی:هفت ماه و چهارده روزگی !یعنی امروز!من رو مبل نشسته بودم که خانوم خوشکلم آروم آروم چهاردست و پا اومد به سمتم و دستاشو گرفت به مبل و ایستاد.قربونت برم الهی دخترکم.

اما از حرف زدنت بگم: تقریبا یه ماهی میشه که تو حرفات و گریه هات ماما رو میگی ولی بابا و بوووو رو دقیق میگی مخصوصا دیشب که تو خواب بیدار شدی و فقط و فقط بابا میگفتی و میخواستی بری تو بغل اون.اصلا به طرف من نمیومدی،بابا جون هم شما رو بغل کرده بود و توی اتاق راه میرفت نیم ساعتی گذشت تا اینکه هق هق گریت اروم شد و اومدی تو بغلم تا دو تا زدم به پشتت یهو همه چیزایی که خورده بودی رو بالا آوردی و آروم شدی،تا من برم لباسم رو عوض کنم شما تو بغل بابایی خوابت برد.بازم خدا رو شکر که بعدش راحت شدی.

اما دختر نازنینم از رشدت بگم که اخرین بار که رفتیم درمونگاه برا چکاپ،12 اسفند بود و خدا رو شکر وزنت خیلی خوب شده بود و تو هفت ماهگی 7.5 بودی ولی از قدت راضی نبودن و میگفتن تغییری نکرده!بعدش هم به جای قطره مولتی قرار شده باز بهت همون آد رو بدم.ولی خوب من الان قراره ببرمت حجامت تا یه دختر قدبلند و ناز داشته باشم.

همیشه زنده و پاینده باشی نازنین من:*:*
 

پسندها (1)

نظرات (0)