زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

هیچ وقت،هیچ کس،هیچ جا

1392/4/24 11:47
نویسنده : miss.azar
160 بازدید
اشتراک گذاری
اصلا باورم نمیشه که همه چی تموم شد 




باورم نمیشه که من بله رو به راحتی به میثم تو حرم امام رضا گفتم ممنونم میثم جون به خاطر اینکه خواستمو برآورده کردی.

باورم نمیشه که من و تو به راحتی میتونیم به هم نگاه کنیم،لبخند بزنیم،دست همدیگرو بگیریم و...

باورم نمیشه من دیگه واسه خودم مردی دارم که میتونم به بازوهای مردونش تکیه کنم و بگم:تو مرد منی

باورم نمیشه که تا یه هفته دیگه اسم من میره تو شناسنامت و به قول مامان جون میشم:منصوره علوی:))

باورم نمیشه که دارم بهترین روزای عمرم رو سپری میکنم روزایی که میدونم سختی زیادی پیش رو دارم ولی مطمئنم که تحمل میکنم.

پنج شنبه قبل از حرکت یه جور استرس خاصی داشتم یه جور استرس از همسفری شدن با کسایی که قرار بود کمتر از 24 ساعت بشن خونواده من،خونواده ای که می بایست با پسر ته تغاریشون زندگیم رو شروع کنم.
رو صندلی ای نشستم که اصلا نمیتونستم تو رو ببینم تنها امیدم به همون توقفای مسیر بود و بس!
ولی تو راه برگشت دیگه نمیخواستم اتوبوس جایی نگه داره و وایسه چون تو اون لحظات تو ازم دور میشدی!
اولین زیارت دوتاییمون حال عجیبی داشت نمیخواستم تموم بشه...

+اینو میدونم هیچ وقت،هیچ کس،هیچ جا حق نداره ته دل منو خالی کنه:*:*

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)