هول هولکی:D
عجب روزی بود امروز:) بسیار شیرین بود و گوارا یعنی با اون گرمای عجیبش خوب چسبید بهم:)) از 6:30 صبح تا 11:30 شب!!یه سره بیدار و حرف و تعریف و تمجید:D چه شود دوشب دیگر:D آخ آخ!! تا حالا به خال گونه چپت توجه نکرده بودم یعنی یادم نبود اولین چیزی که خاله جون اومد گفت:این بود،واااااااااااااااای عجب خال قشنگی داشت،خود خودشه خود آقا فرستادتش:)) خاله جون از مامان و محبوب هم خوشش اومده بود میگفت خونگرم و مهربون و بی شیله پیله بودن:)) حدیث دااااااااااایی جون رو بگو که عجیب آروم شده بود تو بغل خالم و بقیه:) ولی چیز جالب اختلاف نظر محبوب و مامان بودا:) زمین تا آسمون حرفاشون متفاوت. دو شب دیگه می بینمت:D در شمن یه گوشه از اخلاق پدری را نیز رفتیم...
نویسنده :
miss.azar
23:41